اشاره: متن زیر قسمت اول مشروح سخنرانی دکتر حسن عباسی، رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز است که به مناسبت روز بزرگداشت مقاومت و غزه، در سالن سینا و صدرای شیراز برگزار شد."جنگ نرم، راهبردها و راهکارهای آن" موضوع این سخنرانی بود.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
خدا را شاکر و سپاسگزارم که امشب توفیق دارم در محضر شما عزیزان شرف حضور داشته باشم و گرامی میدارم یاد و خاطره شهدای مظلوم غزه که در سال گذشته، در طول تاریخ انقلاب فلسطین و یادآوری میکنم به خودم و شما عزیزان ظلمی که در یک دوره مدرن بر مردمی در غزه میرود؛ منطقهای که 8 کیلومتر حداکثر عرض زمین آن است و 40 کیلومتر طول آن سرزمین. 1،5 میلیون نفر جمعیت در این محدوده که به عنوان متراکمترین نقطه جمعیتی روی زمین زندگی میکنند، در محاصره هستند امروز هم که خبر داریم، مصر در حال کشیدن یک دیوار فولادی در بخش جنوبی غزه است که این مردم از هر سو محاصره شوند. البته کسی که واقعا کسی را ندارد و آن لحظه فقط خدا برایش میماند، همه کس و همه چیز را دارد.
و درود میفرستم به روح رهبر کبیر انقلاب و درود بر مردم و ملتی که در 30 سال گذشته یکی از افتخارات زندگیشان دفاع از مظلوم بهخصوص مردم فلسطین بوده است. گرامیداشت مقاومت، گرامیداشت ایستادگی در خط و سبیلالله است. حرکت انبیا و ائمه و صالحین این بوده که راه خدا بهصورت شفاف و روشن برای بشریت هموار باشد و با آنهایی که این راه را سد کردند، مقابله کنند، از خود ابلیس تا همه شیطانهای جن وانس در طول تاریخ مقاومت در مقابل اشاعه فساد و عدم صلح.
اشتباهی که در ادبیات فارسی ما صورت گرفته این است که ما جنگ و صلح را روبروی هم قرار میدهیم؛ قرآن اما این اشتباه را برنمیتابد. ما در زبان فارسی یک ظلم به مفهوم قرآنی داریم. در آیه 11 و 12 سوره بقره آمده که به بعضی گفته میشود که فساد نکنید میگویند که ما مصلحیم حال آنکه مفسدند، ولی خودشان نمیدانند. قرآن اینگونه اعلام میکند. "صلح و فساد"، "اصلاح و افساد"، "مصلح و مفسد"، "مصلحت و مفسدت" و "صالح و فاسد"، متأسفانه هزار سال است در زبان فارسی "صلح" روبروی "جنگ" قرار گرفته است. در واقع اشتباهی که مولوی در ابتدای دفتر ششم مثنوی کرد، جنگ را روبروی صلح قرار داد، اینگونه در روش شناسی برای ما شبهه ایجاد کرد که هر آن کس که اسلحه را زمین میگذارد، صلح کرده است، مصلح است، اصلاح طلب است و هرکس که اسلحه در دست گرفت، مقاومت کرد و ایستاد، جنگ طلب است. امروز در محافل دانشگاهی ما اینگونه جا افتاده که "مهاتمیر گاندی" در جنگ صلحطلب بود که بدون اسلحه کشورش را مستقل کرد و کسانی که اسلحه دست گرفتند مثلاً سید حسن نصرالله جنگ طلب هستند.
اینگونه است که در بین شیعه ایرانی، وقتی به امام حسین علیهالسلام میرسیم، بحثمان این است امام حسن علیه السلام صلح کرد و امام حسین علیه السلام جنگ. این خبط و خطا ما را متوجه این نمیکند که آیا ممکن است پیغمبری آمده باشد برای چیزی غیر از صلح و اصلاح؟ آیا ممکن است امام معصومی کارش چیزی جز صلح واصلاح بوده باشد؟ آیا مصلحین عالم اگر دست به اسلحه بردند، دیگر مصلح نیستند و مفسدند؟ نقض مفاهیم قرآنی منتج به نقض روشها در مفاهیم اجتماعی میشود ، از این جهت وقتی میگوییم کسی مقاومت میکند، ممکن است مقاومتش برای اصلاح باشد؛
ما در فارسی کلمه جنگ را روبروی کلمه "آشتی" داریم، جنگ روبروی صلح نیست. عربها به آن میگویند "حرب" و "سلم"، عرب نمیگوید حرب و صلح. انگلیسی هم میگویند War & Peace. پس یکبار شما مصلح هستید، صالحید و اصلاح میکنید، برای اصلاح ممکن است دست به اسلحه ببرید و جنگ کنید، حرب انجام دهید، ممکن است اسلحه را کنار بگذارید، سلم را بپذیرید. یکبار هم اگر شما جنگ کردید و آشتی کردید، هرکدام از این دو تا میتواند فساد باشد، امام حسین هم اصلاح طلب بود، فرمود: «انی خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» من برای اصلاح امت جدم خروج کردم من مصلحم. امام حسن بخاطر اصلاح هبوط کرد، امام حسین به خاطر اصلاح، قیام کرد. تفاوت هبوط و قیام را جنگ و صلح گرفتیم.
علمای بزرگی مثل مولوی چنین اشتباهاتی مرتکب شدند که ما امروز چنین خبط و خطایی مرتکب میشویم. غرض از این بحث این است که مقاومت و ایستادگی یا به زبان فارسی، "پایداری" در مقابل فساد است که ما برای رفع فتنه و فساد از روی زمین باید مقابله و مبارزه و ایستادگی کنیم؛ مردم مظلوم فلسطین امروز همهگونه محاصره و تحمیلی را میپذیرند که حاضر نباشند زیر بار ذلت بروند، مگر این غیر از کاری است که امام حسین علیه السلام انجام داد؟ "هیهات منا الذله" اینها درس حسین را گرفتند اینکه هر روز عاشورا، هر سرزمینی کربلا و هر ماهی محرم است، معنایش این است که در یمن، فلسطین، افغانستان، پاکستان، لبنان و در ایران وجود دارد.
وقتی به تاریخ انبیا دراین قرآن نگاه میکنیم، 124هزار نبی که 28 نفر آنها در قرآن آمده است و بعد هم 14 معصوم ما بهویژه آن 12 امام ما آرزوی آن را داشتند که شرایطی مثل امروز جمهوری اسلامی برای اقامه دین داشته باشند، اقامه حدود الهی کنند و از آن پاسداری نمایند. فرصتی که هیچ پیامبری پیدا نکرد. 31 سال فرصت زیادی است، یکی از 12 امام ما به مدت 4 سال فرصت محدودی پیش آمد که چقدر برای ایشان جنگ تحمیل کردند، عصاره عمل انبیایی که یکی از آنها نوح نبی بود،را
در واقع در طول تاریخ بشری، برای اولین بار یک حکومتی به وجود آمده است که "نمی" از اسلام، بخش مختصری از گزارههای اسلام را داعیه دارد که میخواهد پیاده کند، هنوز چیزی از اسلام بروز پیدا نکرده است و درست در یک چنین شرایطی است که ابلیس کار از دستش در رفته است، همیشه توانسته جلوی انبیای مختلف بایستد، بسیاری از انبیا را ناکام بگذارد، بسیاری از ائمه(ع) شرایط برایشان به گونهای باشد که امکان تحقق حکومت دینی نداشته باشند، دو نفر از آنها با شمشیر و 9 نفر آنها با زهر شهید شدند و دوازدهمی هم برای اینکه شرایط مناسب نیست غیبت صغری و بعد از آن غیبت کبری داشته باشد، حالا آن چیزی که انبیا و ائمه علیهمالسلام فرصت پیدا نکردند، این فرصت نصیب مردم ما و نصیب دو نفر عبد صالح خدا شده است، در طول 30 سال گذشته و مقاومت و پایداری برای حفظ چنین پدیده عظیمی بوده است.
این دو مسئله، مسئلهی متفاوتی است اما اسم حکومت که میآید، کلمه "قدرت" معنا پیدا میکند. قدرت در سادهترین شکل آن یعنی تحمیل اراده بر دیگری. توان تحمیل اراده بر دیگری. جنگ نرم، جنگ سرد و جنگ نیمهسرد نیاز به توان و قدرت دارد. کسی که میخواهد جنگ کند، باید توان و بنیه داشته باشد. یکی از عوامل تأثر و تأسف من این است که وقتی جنگ نرم مطرح شد و 10 سال پیش وقتی قدرت و تهدید نرم مطرح شد، متأسفانه دوستان بلافاصله رفتند جستجو کردند ببینند غربیها در این زمینه چه حرفهایی زدند تا این را مبنا و معیار قرار دهند، من برای روشن شدن جنگ نرم، آن را در حوزه مفهوم شروع میکنم، کما اینکه در قضیه جنگ و صلح مسئله جنگ نرمی را که شروع کردیم، از اصلاح باورهای اولیه خودمان بود که باور اولیه ما این بود که جنگ برابر صلح است و دیدید که غلط است.
"جنگ نرم" یعنی جنگ عقیدهها و از همینجا خود جنگ نرمی که امروز فهم و درک و نظام معرفتی آن منحرف میشود، مجبور هستند که به آن نگاه کنند. به دلیل اینکه کتاب قدرت نرم آقای "ژوزف نای" ترجمه شده است و خیلی بد است که انسان مسلمان شیعه با ادبیات و روش و قواعد کفار بخواهد به جنگ کفار برود.
اجمالاً جنگ ریشهاش در قدرت است. باید قدرت مدیریت داشته باشیم. آنها میگویند Power قدرت از انواع مختلف تقسیم بندی میشود. این تقسیم بندی که امروز مدنظر جامعه ما و جامعه بشری است، به سه دسته تقسیم میشود؛ قدرت در جامعه شناسی چه بود؟ توان تحمیل اراده بر دیگری. چگونه اراده خود را بر دیگری تحمیل میکنید؟ چه توانی دارید که جنگ را بر دیگران تحمیل کنید؟ سه نوع اعمال میشود: یا نوع سخت یعنی اسلحه را روی شقیقه کسی قرار دهید که از سر اجبار کاری را انجام میدهد؛ یا نیمه سخت که شما تشویق یا تنبیه میکنید کاری را انجام دهد. امروز قدرت تربیتی نیمه سخت است. به بچه میگوییم اگر امشب مسواک زدی، فردا تو را به پارک میبرم یا اسباببازی میخرم. یعنی قدرت نیمه سخت اعمال میکنیم. اراده خود را تحمیل میکنیم که بچه مسواک بزند. برای اینکه درسش را بخواند تشویقش میکنیم که برایش کامپیوتر میخریم. مسابقه قرآن برگزار میکنیم سکه میدهیم یعنی روش ما برای اینکه بخواهیم جامعه را با قرآن آشنا کنیم، روش تشویقی و تنبیهی است؛ اگر میرویم سر کلاس دانشگاه، درس را خوب بخوانیم تشویق میشویم، مثلاً معدل بالاتر در لیسانس داشته باشد، فوق لیسانس بدون کنکور قبول میشود. اگر هم بد بروید تنبیه میشوید. کارمند اداره باشید زود بروید، به موقع بروید تشویق میشوید اگر دیر بروید تخلف کنید تأخیر کنید تنبیه میشوید روش تشویق و تنبیه. یعنی مدیر آن اداره، استاد آن دانشگاه پدر و مادری که بچه را تربیت میکنند روش تحمیل ارادهاشان بر دیگری روش نیمه سخت است.
اما یک روش سوم به نام روش نرم وجود دارد. مدل اول مدل نظامیها است. ارادهشان را بر دیگری به روش سخت تحمیل میکنند، یعنی قدرت سخت اعمال میکنند. زمین بازی آنها مشخص است یا زمین است یا دریا و یا هوا. تقسیمات نظامیها این است. نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی. آنجایی که هدف است زمین و دریا و هوا است، باید در هوا و دریا سیادت ایجاد کنند تا زمین را تصرف کنند، همدیگر را میزنند، طرد میکنند و نابود میکنند تا مکان آن دیگری را بگیرند. شیوه آنها "قهری" است. هرکسی زودتر شلیک کرد، میماند؛ به شکل خشونتآمیز و این قاعده اجباری است. اراده تحمیل میشود به صورت اجباری.
روش دوم که قدرت نیمه سخت است، به قول آنها Semi Hard قدرت اقتصادی و سیاسی است. در اقتصاد مثلاً دستمال کاغذی مخاطب خودش را تشویق میکند، در تلویزیون تبلیغ میکند، بازار را دست میگیرد. در روش تشویق بعضی از این شرکتهای کامپیوتری چیپس و پفک و ماشین لباسشویی تشویق میکنند یا مثلاً همین موبایلها در دوسه سال گذشته به چه شیوههایی متوسل میشوند که شما بروید آن موبایل را بخرید؟ یعنی هزارگونه تشویق برای مخاطب درنظر میگیرد تا مخاطب برود آن کالا را بخرد. چون اگر دیر بجنبد جای آن کالا را کالای دیگری میگیرد شما بهجای اینکه این آب معدنی را بگیرید آب معدنی دیگری میگیرید، رقابت برای حذف است. چون شما یک مخاطب هستید یک بطری نیاز دارید بخرید آن شرکت باید بطری حریف را حذف کند، بطری آب مورد نظر خودش را به شما بفروشد. در سیاست و اقتصاد مسئله، "حذف" است؛ رقابت برای حذف. آنجا مسئله خشونت بود و نابودی، اینجا حذف است. منفعت و ضرر موضوعیت دارد روش تشویق و تنبیه است.
اما قدرت سوم که امروز موضوعیت پیدا کرده است، آنچه که در طول چند هزار سال سخت و نیمه سخت اعمال میشد، در عصر شما و از آن به بعد، نرم اعمال میشود. قدرت سخت و نیمهسخت زاویه میرود. در اولی تصرف زمین مطرح بود. در دومی تصرف بازار و حاکمیت مطرح بود در سومی تصرف پدیده ای دیگری مطرح است. چارچوب نظری که شخص مقام معظم رهبری در 10سال گذشته برای این مبحث درنظر گرفتهاند ایشان بحث قدرت و جنگ نرم را روی استعمار تعریف میکنند ایشان میگوید استعماری در عصر استعمار سنتی است به آن میگویند Colonisation
سال 1382 بحثی ایشان مطرح کردند، بهنام "استعمار فرانو". این استعمار نوع سوم است. در این استعمار، دیگر نمیآیند زمین و کشور شما را بگیرند، دیگر با کودتا دولت شما را نمیگیرند، در این شیوه استعمار میآیند و شخص شما را میگیرند، بعد باور شما را تغییر میدهند. شما میروید حکومتی را تشکیل میدهید که آنها میخواهند و شما میروید سرزمینتان را دودستی تقدیم آنها میکنید. این یعنی قدرت نرم. توان و اراده خود را گونهای به شما تحمیل میکند که شما با دستان خودتان کشورتان را تقدیم کنید. اینجا پس نه سرزمین مثل قدرت سخت و نه بازار اقتصاد و سیاست مثل قدرت نیمه سخت بر شما تحمیل میشود در قدرت نرم انسانها تصرف میشوند. شما هدف هستید 70میلیون ایرانی نه، یک میلیون و 900 هزار کیلومتر مربع سرزمین ایران. انسانها را چگونه میگیرند شما چگونه تصرف میشوید آیا اسلحه میگذارند روی گردنتان؟ این که میشود قدرت سخت. آیا بوروکراسی در کشورتان اعمال میشود اینکه در ادارهها شما میشنوید یعنی قدرت نیمهسخت، شما را تشویق و تنبیه میکند. آیا با بوروکراسی شما را میگیرند؟ نه! برای تصرف هرکدام از شما دو جزء وجود شما را باید بگیرند قلب و ذهنتان. اصطلاحی دارند میگویند نبرد قلبها و ذهنها Mind & Heart Battle. قلبتان را چگونه تصرف میکند؟ ذهن شما چطور؟ کسی که میخواهد اراده خود را تحمیل کند وقتی به قلب شما حکومت کند بر ذهن شما حکومت کند اراده خود را تحمیل کرده است همان کاری که او میخواهد انجام میدهید تصرف قلب هرکسی با حب و بغض انجام میشود و تصرف ذهن هرکسی با شک و یقین. اگر کسی خواست بداند که کیست، میگوید به غیر دل که عزیز و نگاهداشتنیست جهان وهرچه در او هست واگذاشتنیست.
ما چیزی نیستیم جز "دل" در فارسی؛ در قرآن به جای کلمه فارسی دل 4 کلمه داریم. "صدر"، صدر سینه، لایه دوم "شغاف" قد شغفها حبا در مورد زلیخا میگوید حب یوسف شغاف او را ربود. به فارسی میگوییم دلش را برد. سوم "قلب" و چهارم "فؤاد" یعنی برای یک کلمه فارسی دل که انگلیسیها به آن میگویند Heart قرآن چهار واژه دارد. یک پیاز چهارلایه را تصور کنید لایه رویی آن پیاز میشود صدر محلی است که شما با آن خوشحال و ناراحت میشوید. آن جزیی از وجودتان که با آن خوشحال میشوید و ناراحت همان دل است. دل انسان مثل پیاز چهارلایه است فرح و حزن شما به صدرتان است آنجایی که موسی میفرماید "رباشرحلیصدری" آن شرح صدر به فارسی میگوییم دلباز و ضیق صدر به فارسی یعنی دلتنگ، آن صدر ماست.
لایه دوم محل فرح و حزن نیست، محل حب و بغض شما، عشق و نفرتتان است، قرآن میگوید شغاف. این ادبیات یونانی نیست که برای هر بخشی از عالم یک مفهوم دارد در 2500 سال پیش نه ادبیات فارسی نه ادبیات رومی هیچ ادبیات دیگری این لایه دوم را معنا نکردهاست، فقط قرآن مفهوم دارد. پس آن جزیی از وجود شما که لایه دوم پیاز است شما با آن حب و بغض میورزید اسم آن شغاف است.
لایه سوم "قلب" است، کفر و ایمان به لایه سوم مربوط است. آنجا که آدم مؤمن میشود یا کافر، عربها میگویند ما ایمان آوردیم، قرآن میفرماید که به آنها بگویید، نگویید ایمان آوردیم بگویید اسلام آوردیم، چون ایمان به قلب شما وارد نشده است، اسلام به صدر ما مربوط است. ایمان به قلب ما یعنی به لایه سوم وجود ما. خیلی از ما مسلمیم مومن نیستیم چون ایمان هنوز به قلب ما وارد نشده است. مرکز این پیاز اسمش فواد است. آنجا که به فارسی میگوییم چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنیست آن بینی. آن جزیی از وجود ما که چشم و گوش دارد میتواند ببیند و بشنود اسم آن فؤاد است. کلمه ذهن کلمهای است عربی که در روایات آمده است اما قرآنی نیست. ذهن جزیی از فؤاد ماست یعنی اگر فؤاد را یک سینی بزرگ فرض کنیم ذهن یک نعلبکی کوچک در گوشهی این سینی است. بشر بیرون از دین فقط میتواند قسمت ذهن را ادراک کند. اما وقتی آمد داخل دین، میتواند فؤاد و قلب را هم ادراک کند.
در این جلسه اگر از یک دوستی بپرسم شما که هستید میتواند بگوید من 4 صفحه آچهار هستم یک صفحه A4میزان حبهایی که دارم؛ چه غذاهایی را دوست دارم چه آدمهایی را دوست دارم. صفحه بعدی صفحه بغضها است. برای خودش فهرست کند که من از چه کسانی و چه لباسها و عادات و اشیاء و خانه و ماشینی بدم می آید، ما چیزی نیستیم جز دو لوح بزرگ حب و بغض. از بچگی یک اسباب بازی را دوست داشتیم یک عادت معلممان، خاله و پدر و مادرمان، همسرمان، بعد فرزندمان. معلوم نیست کدام یک از این حب ها و بغضهای ما درست است. اصول کافی را که نگاه میکنیم میفرماید حبالدنیا رأس کل خطیئة، رأس همه خطاها حب دنیا است. چه مقدار از این حب و بغضی که ما داریم حب و بغض دنیوی است. حتی زیرمجموعه میشمرد: حبالثروة، حب الراحة، حبالجاه، حبالکلام برای ما که تریبون داریم همیشه، قاری هستیم، خوانندهایم، مداحیم، معلمیم، سخنرانیم، مدرسیم، حکیمیم، بحث ما تبیین حقیقت نیست حب کلام داریم. پس ببینید وجود ما امروز مملو از حبهایی است که این حبها مذموم است و بغضها. کدام قسمت از بغضها و نفرتهای ما برای خداست.
در حوزه فؤاد انسان یا قسمتی از آن که ذهن میشود، ذهن با شک و یقین است. قلب اول ایمان میآورد در لایه چهارم ایمانتان، "ایقان" میشوید یعنی مؤمنید میشوید موقن، شک و یقین آنچیزی است که دشمن با آن ما را میگیرد، لایه مرکزی، آن دو صفحه اول معلوم شد که من و شما که هستیم یک صفحه A4 حبهایمان. در خلوت مینشینیم با خودمان میگوییم 25 سا ل سن دارم من که هستم؟ میبینیم که 50 حب، برگ سوم میشود شکهای ما، 50 تا شک که به چه چیزهایی شک داریم و 50 یقین به چه چیزهایی یقین داریم؟ قبل از این که وارد این جلسه بشوید یقین داشتید که جنگ برابر صلح است، سند شما هم این بود که مولوی فیلسوف و عارف و شاعر کسی که وقتی ترجمه میشود مثنویاش در آمریکا 800هزار نسخه در مرحله اول میفروشد، مگر ممکن است اشتباه کرده باشد؟ اما دیدید که قرآن چیز دیگر میگوید. یعنی شما یقین دارید به خیلی چیزها ولی همانطوری که در ابتدای جلسه دیدید فهمیدید که خیلی از یقینهای ما محل اشکال است. خیلی از حبهای ما محل اشکال است و همینطور بغضها و شکهای ما. قدرت نرم یعنی مدیریت حب و بغض و مدیریت شک و یقین هرکس شک و یقین خودش را مدیریت کند او اقتدار دارد، قدرتمند است. اقتدار نرم دارد و هرکس شک و یقین دیگران را مدیریت کند، حب و بغض دیگران را مدیریت کند، او قدرتمند است. توان تحمیل اراده بر دیگری را دارد. ذهنیت دیگران را دستکاری میکند. حب و بغض دیگران را دستکاری میکند. بعد وقتی که قلب طرف را قلابش گرفت، به ذهن و قلب طرف کشید این دنبالش میآید. حکومت و جامعهاش را آن طور که او میخواهد رقم میزند. /ادامه دارد... منبع قسمت اول: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44193